علمای ارومیه
این وبلاگ در حد توان به معرفی علمای ارومیه خواهد پرداخت

بسم الله الرحمن الرحیم

 

حضرت آیت الله حسن مجد ارموی

مد ظله العالی

به زعم نگارنده این سطور پس از رحلت فقیه اهل بیت ، حضرت آیت الله آقای سید علی اکبر غفاری قره باغی (قدس سره) به جرأت می توان ادعاء نمود که مجتهد طراز اول ارومیه ، حضرت آیت الله آقای حسن مجد ارموی می باشد.

بلکه ادعای گزافی نخواهد بود این که کسی بگوید ایشان به طور قطع از بعض مراجع تقلید موجود (مدت اظلالهم) اعلم می باشد.

نظم تحسین بر انگیز ، دقت در مطالب ، اتقان ادله از بعض خصوصیاتی است که حقیر در ایشان مشاهده کرده است.

از جمله خصوصیات ایشان این است که در مطالب گوناگون علمی ، اجتماعی ، سیاسی و ... خود مستقیما تفکر نموده و نظرات جالب و تحسین بر انگیز و به دور از جو گرفتگی و تقلید ارائه می فرمایند.

ایشان یک انقلابی واقعی هستند. چرا که بر مبانی انقلاب کاملا پایبند بوده و به کسانی که به نام انقلاب، به نان خود می اندیشند خرده گرفته و اعتراض می کنند.

ایشان طرفدار و حامی واقعی رهبر معظم انقلاب ، حضرت آیت الله خامنه ای می باشند ولی مانند بعضی ها تملق نمی کنند. این سخنان را از کسی می شنوید که سال ها و در شرایط گوناگون با ایشان معاشرت داشته است.

 

.

1- «ایمان پایدار»:                                                                                                                                                                             شماره 4

« زمانی که حضرت موسی برای مناجات با حق تعالی و کسب احکام و تکالیف الهی ، و افاضات حقّ و دریافت معارف و اخلاق ، از میان قوم خود بیرون رفت ، قومش گوساله پرست شدند و از دین بیرون رفتند.

ایمان دو گونه است: ایمان مستقرّ و ایمان مُسْتَوْدَع (نا پایدار). ایمان اگر مستقرّ باشد ، سامری ها نمی توانند در آن رخنه کنند ...

سامری ها با کسانی کار دارند که ایمانشان مستودع باشد ؛ کسانی که ایمانشان بر مبنای احساسات است و یا ایمانشان از محیط و اجتماع و یا از حکومت هاست ...

عقل ، یک نورانیّت الهی است ... این نورانیّت در هر که پیدا شد ، اوّل خودش را می سازد. فقط به فکر این نیست که مردم بدی نکنند. می گوید: اوّل باید خودم بد نباشم ؛ ابتدا به فکر سازندگی خویش است. انبیاء ، اوّلین کاری که کردند ، خود را از رذائل نفسانی دور کردند و به فضائل الهی آراستند. کسی که ایمان به خدا پیدا کند می گوید: اصلاحات را باید از خود شروع کنیم ، نه این که مردم بدی نکنند و ما هر کاری می خواهیم بکنیم.»

«بر گرفته از درس های حضرت آیت الله حاج سیّد رضا بهاء الدینی (قدس سره)»

q

2-« دعایی   که   باید  زیاد   گفته   شود  

در کتاب شریف اصول کافی جلد2 ص73 این روایت را از فضل بن یونس از امام کاظم علیه السلام نقل کرده است که: حضرت فرمودند: زیاد بگو : «خدایا مرا از مُعارین (یعنی آنان که دینِ آن ها عاریه است و در قلبشان مستقرّ نشده است) قرار نده و مرا از تقصیر بیرون نکن »

عرض کردم : معارین را شناختم که مرد ، دین را به صورت عاریت دارد ، سپس از دین بیرون می آید (یعنی دین را از دست می دهد. ) پس معنی این که « مرا از حدّ تقصیر (و کوتاهی) خارج نکن » چیست؟ حضرت فرمود: «هر کاری که آن را برای خدا انجام می دهی ، نزد خودت در آن کار مقصّر باش (یعنی خودت را مقصّر ببین ) ، پس حقًّا مردم همگی در اعمالشان بین خود و خدا ، مقصّر می باشند مگر آن کسی که خدای عزّ و جلّ او را نگه دارد.

s

3-« رضا     به  قضاء   الهی »

از امام علیّ بن الحسین علیهما السلام : صبر و استقامت و راضی بودن از خدا ، رأسِ طاعت و فرمانبری از خدا می باشد و هر کس که صبر نمود و از خدا در آن چه حکم نمود ، راضی شد (در آنچه دوست دارد و آن چه مورد کراهت اوست ) ، خداوند عزّ و جلّ ، چه در آن چه بنده دوست دارد یا مورد کراهت اوست ، جز آن چه خیر و صلاح اوست ، برایش حکم نمی کند . (یعنی همه اش در نهایت به صلاح و خیرِ او تمام می شود.)


4-« اهمّیّت صبر    بر  صراط مستقیم و  امامت  ائمّه معصومین علیهم السلام»:

محدّث کبیر ، شیخ کلینی (قُدِّسَ سِرُّه) در اصول کافی ج 1 ص 371 این روایت را آورده است که :

-از فضیل بن یسار ، گفت (یعنی فضیل): شنیدم که امام ابوجعفر (محمّد باقر) علیه السلام می فرماید:

هر کس از دنیا برود در حالی که امامی نداشته باشد ، مرگ او مرگ جاهلیّت است و اگر از دنیا رود در حالی که امامش را می شناسد ، برای او ضرری نیست ، چه این امر جلو بیفتد و زود واقع شود یا به تأخیر افتد و آن که از دنیا برود در حال معرفتِ امام ، مثل کسی است که با حضرت قائم (عج) در خیمه آن حضرت است.

5-« پیام قرآن کریم »: « وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا »

«کسانی که در راه ما مجاهده و تلاش کنند ، قطعًا ایشان را به راه های خود هدایت می کنیم»

6-« مار   و عقرب  قبر ها   از   کجا  می آیند؟!

در کتاب شریف نا گفته های عارفان ص 197 این گونه آمده است:

حضرت آیت الله جوادی آملی در درس تفسیر 2/11/1378 در مسجد اعظم قم فرمودند: ( ... ) سیّدنا الاستاد ، علامه طباطبایی فرمودند: در نجف شخصی بود که مشهور شده بود که اهل معرفت است و چشمش به باطن این عالم باز است ؛ ایشان روز پنج شنبه رفته بود به وادی السلام و در حال بازگشت بود. عدّه ای از علماء در راه بازگشت از ایشان سوال کردند که شما در وادی السلام چه دیدید؟

ایشان گفت: یک فاتحه خواندم و بازگشتم.

آن عدّه چون از حالات او با خبر بودند ، اصرار کردند که شما چه دیدید؟ (در شهر های شلوغ و بزرگ ، معمولاً در قبرستان ها ، چند قبر آماده وجود دارد برای افرادی که فوت می کنند.) این شخص می گوید: من رفتم سراغ این قبر ها و بعضی از این قبر هایی که شنی بوده و فروکش کرده بود، و از این قبر ها سوال کردم : این ها ( و اشاره کرد به آن عدّه از علماء ) به ما می گویند : این قبور (قبر ها) مار و عقرب دارند و مرده را آزار و اذیّت می کنند. آیا این سخن راست است؟ قبر ها جواب دادند: ما، مار و عقرب نداریم؛ هر کس با خود چیزی بیاورد با آن محشور خواهد بود.

 

یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:, :: 16:39 ::  نويسنده : حجت آقایارلو

.

به نقل از پایگاه خبری  تحلیلی جوان

موقع برگشتن به خانه مثل اینکه در من تحولی رخ داده بود خود را به خدا نزدیک‌تر می‌دیدم

 

 آیت الله آنقدر برای من و ارومیه‌ای‌ها زنده و در دسترس بود که هجرتش را هرگز باور نمی‌کنم.

مردی که نمی‌دانم از کجا و چگونه خدا سعادت حضورکوتاه مدت در حضورش را نصیبم کرد. یک عالم مردمی به تمام معنا مثل همه علمایی که با مردم زندگی می‌کنند و با تلخی‌ها و شیرینی‌های آنان آشنایند.

ماجرا دقیقا به هفت سال پیش برمی گردد؛ زمانیکه یک کشش ناخودآگاه مرا به منزل ساده و صمیمی این مجتهد بلندبالا برد.

حاج محمدرضا رضازاده (خدایش سلامت دارد) محافظ آقا، بزرگوارانه درخواستم را اجابت کرد و زمینه دیدارم را با سید فراهم کرد.
خدمت ایشان در منزل رسیدیم عرض سلامی کردم وخودم را معرفی کردم؛ «محمدباقر جلیلی».


آیت الله قره باغی ارومیه

اطلاعاتی در مورد خودم و خانواده‌ام پرسید. گفتم فرزند فلانی هستم و… وایشان پرسید: اهل روستای جمال آباد هستی؟ گفتم: بلی گفت: بلی شناختمت.

مرا پیش خود خواند و نگاه مهربانانه و پدرانه‌ای در من انداخت و پیشانیم را بوسید. به دو زانوی ادب کنارش نشستم. گفتگویی کوتاه بینمان رد و بدل شد و بعد نوبت رفتن به دفتر کاریش رسید.

راننده‌اش «پیکان» را آماده کرد. فکر می‌کردم چنین شخصیتی با اینهمه محبوبیت و اعتبار باید ماشین گرانقیمت تری داشته باشد.

در ذهن خودم فکر می‌کردم اقلا دفتر کاریش باید جای باکلاس و شیکی باشد.

به طرف خیابان شهید مدنی و سپس صمدزاده راهی شدیم وقتی جلوی ساختمان نیمه کاره چند طبقه‌ای بود که ایستادیم تازه فهمیدم که دفتر کاری آیت الله هم متناسب با‌‌ همان ماشینی است که ما را به اینجا آورد!

آقای رضا‌زاده پیاده شد و در حیاط را باز کرد و وارد ساختمان شدیم.

دفتر کاری آقا اتاقی ۲در ۳ با دیوارهای گچی، دارای یک میز کهنه و یک صندلی مستعمل و مندرس که بر رویش عبایی قهوه‌ای بود و پنج صندلی چوبی برای مه‌مان، دومیز عسلی چوبی و سماور برقی کوچکی هم بود با شش عدد استکان ویک سینی کوچک. یخچال کوچکی در گوشه اتاق به چشم می‌خورد مثل اینکه کمد کوچکی باشد.

آن روز را در پیش حضرت آقا بودیم صحبت‌هایمان ادامه یافت. از من آینده‌ام، تحصیلاتم و برنامه‌هایم پرسید و برایم توصیه‌هایی فرمود.

در مرحله ساخت بیمارستان واقعا از جان گذشتگی وصف ناپذیری داشتند که اگر در محضرشان نبودم شاید باورش برایم مشکل بود. در کمک به مردم محتاج همیشه پیش قدم بود شاید بسیاری از همشهریان در ایام ماه رمضان شاهد صفی در جلوی دفتر بودند وبرایشان جای سئوال داشت این صف محتاجانی بودند که حضرت اقا در ایام ماه رمضان برایشان بیش از ۱۵ تن برنج و بیشاز هزار حلب روغن و هزاران قطعه مرغ احسان می‌کرد واینان تنها گوشهٔ از باقی الصالحات ایشان بود وشاید ذره کوچکی از آن، حضرت آقا هر گز برای خود چیزی نخواست و هرچه داشت را برای مردمش هزینه می‌کرد هرگز برای خود آرامشی نمی‌خواست وبرای مردمش آرامش می‌خواست.

اذان ظهر رسید و آماده شدیم که به نماز برویم. محل نماز حضرت آقا را می‌دانستم؛ مسجد رضاآباد. با پدر چندین بار برای اقامه نمازجماعت آنجا رفته بودم وقتی آقا می‌خواست وضو بگیرد. آقا‌‌ همان جا با ظرف و آبی که آقارضا برایش آورد وضویش را گرفت. بعد از وضو سوار ماشین شدیم و عازم مسجد رضا آباد.

وقتی وارد مسجد شدیم شاهد حضور بیش ازده‌ها نفر بودم که منتظر آمدن معظم له بودند. جمعیتی مشتاق برای اقامه نماز جماعت. نماز که تمام شد با گشاده رویی تمام مشغول جواب دادن سئوال‌های شرعی نمازگزاران بود. در آخر هم مرا به حاضرین در مسجد معرفی فرمودند. بعد از نماز عازم خانه شدیم وقتی دم در رسیدم فرمودند ناهار را با هم باشیم.

به رسم ادب اطاعت امر کردم وارد خانه که شدیم اتاقی نسبتا بزرگی بود به نام اتاق مه‌مان داری؛ قفسه‌های پر از کتاب و فرشی تقریبا تازه ویک صندلی کوچک با میز مطالعه ساده در گوشه اتاق. این اتاق مثل قطعه‌ای از بهشت رویا‌هایم بود. بوی مطبوعی از آن به مشام می‌رسید، بطوریکه حال آدم را دگرگون می‌کرد؛ در ودیوار و سقف اتاق حس عجیبی در انسان به وجود می‌آورد؛ آرامش خاصی وجودم را دربر گرفت وقتی حاج خانم غذا را آوردند خجالت می‌کشیدم تا بخورم اقا رضا برای خود غذا کشید ولی من چیزی نخوردم تا اینکه حضرت آقا با دستان خود برایم غذا کشیدند وظرف غذا را پرکردند.

از لحاظ سیاسی کاملا خبره بودند و همه اخبار و جریانات سیاسی را تحت نظر داشتند روزنامه کیهان و جمهوری اسلامی را هر روز مطالعه می‌کردند در ایام انتخابات ریاست جمهوری ۸۴ طی تماسی که مردم با ایشان داشتند از اقای احمدی‌نژاد حمایت کردند یادم می‌‌اید که چند روز به انتخابات مانده بود که طی تماسی با اقای خاتمی عضو مجلس خبرگان خواهان حمایت قوی از شخص احمدی‌نژاد بودند و وی را شخصی ولائی می‌دانستند بعد از انتخابات ۸۸ هم زمانی که در جلسه‌ای با حضور گسترده مردم بودیم با جدیت تمام از ولایت مطلقه فقیه حمایت کردند و به حاضرین در جلسه گفتند اگر می‌خواهید به مملکت شما به دین اسلام ضربه‌ای وارد نشود به طور جد از مقام معظم رهبری حمایت کنید

بعد از ناهار و صرف چای رخصت خواستیم؛ هنگام برگشت از خانه معظم ایشان، به زیارت امامزاده محمد و ابراهیم رفتم و خداوند را به خاطر این همه لطفش در حق‌ام سجده کرده وبرای سلامتی و طول عمر حضرت آقا دعا کردم.

روستای قره باغ یکی از بهترین روستاهای بخش انزل است که بیشترین شهید را تقدیم اسلام و انقلاب کرده است. چند مسجد زیبا دارد در بزرگ‌ترین ان‌ها مراسم بزرگداشت برادرزاده شهیدش برگزار شده بود. حاضرین در مراسم که از روستاهای همسایه هم امده بودند فقط و فقط برای دیدار با حضرت اقا امده بودند وچنان مجلسی بود که شاید در عمرم کمتر دیده بودم. این‌ها فقط گوشه‌ای از فضائل وبرکات حاضر بودن در محضر معظم له بود و خدا را شاکرم که این سعادت را نصیب من کرد تا در محضر نورانی ایشان باشم واین ارتباط همیشه بود تا اینکه حضرت آقا در اثر بیماری به شهرستان قم عزیمت نمودند وشاید چند ماهی را در قم بودند و ارتباط من با ایشان قطع شده بود ولی همچنان با حاج احمد آقا فرزند کوچک ایشان در ارتباط بودم تا اینکه فروردین امسال در جلسه دیدارنوروزی با استاندار عزیزمان خبر وفات ایشان را دریافت کردم با حاج احمد تلفنی صحبت کردم وصحت ماجرا را جویا شدم که در عین ناباوری براین مصیبت عظیم صحه گذاشتند و اعلام نمودند که حضرت آیت الله قره باغی به بسوی حق تعالی راهی شدند انگار که آب سردی بر سرم ریخته باشند تمام وجودم بی‌حس بود واصلا باورش برایم ممکن نبود انگار که عقربه‌های ساعت خلاف حرکت می‌کردند سردرد فراوانی گرفتم ودر حال خودم نبودم. در طول روز غذای نخوردم و افسوس این را خوردم که چرا بیشتر از برکات وجودی حضرت آقا استفاده نکردم. واقعا برای استان و به خصوص مردم ارومیه ضایعهٔ وصف ناپذیری بود حضرت آقا از خود در میان مردم مهر ورزیدن، دوستی و باقیات الصالحات بجا گذاشت و رفت و هستند صد‌ها نفر که شب‌ها چشم به در خانه هستند تا طعامی برسد ولی افسوس که دیگر آقا نیست.

همیشه از بزرگواری مقام معظم رهبری می‌گفتند و وجود ایشان را برکتی از برکات خداوند متعال در حق مردم ایران اسلامی می‌دانستند تا جایی که سراغ دارم و دیدم در هیچ یک از جلسات سیاسی در ارومیه حاضر نمی‌شدند وحاضر نبودند تا کسی را برای احراز پستی سفارش نمایند. زمانی که آقای فتاح برای وزارت نیرو مطرح شده بود عده‌ای با وقوف ارتباط نزدیک فتاح با معظم له خواستار حمایت ایشان بودند که با تمام وجود جواب رد بر سینه آن افراد زدند و گفتند هرگز چنین کاری را نخواهند کرد.

عید غدیر خم در خانه معظم له حال و هوای دیگری داشت؛ شاید هیچ خانه‌ای در ارومیه آنقدر شاهد حضور مردم و مسئوالین اجرائی استان برای تبریک عید نبود. چه خالصانه می‌آمدند و با پافشاری هرچه تمام خواهان بوسیدن دست آقا بودند.

هنوز هم عیدی‌های حضرت آقا را دارم. آقا برای مردم سکه می‌دادند ولی برای من اسکناس هزار تومانی که هنوز هم لای قرآن مجید هستند.

حضرت آقا دارای شخصیتی بسیار ممتاز در بین مسئولین ارشد کشوری بودند. یادم می‌اید وقتی اجلاس استانی خبرگان در تبریز ودر دانشگاه تبریز برگزار می‌شد بسیاری از اعضای مجلس خبرگان رهبری بودند. جلسهٔ غیر رسمی که فقط اعضا در ان حضور داشتند ولی من هم با درخواست معظم له در جلسه حضور داشتم. ایت الله جنتی، یزدی، خاتمی، امینی، نمازی، لاریجانی و… همه بودند راستش حضرت آقا در گوشه‌ای نشسته بود وآقایان همه خدمت آقا می‌رسیدند و احوالپرسی گرمی با ایشان می‌کردند. انگار که آقا میزبان باشند حضرات می‌ه‌مان.

در گفتگویی که با نماینده خبرگان سیستان وبلوچستان داشتم وجود حضرت آقا را برای مجلس خبرگان بسیار مهم توصیف می‌کردن و می‌گفتند که با جان و دل از آقا محافظت نمایید. حضرت آقا دارای بنیه علمی بسیار بالایی بودند که زبان زد خاص و عام بود.

از یکی از روحانیون فامیل شنیدم زمانی که مرحوم ایت الله می‌انجی در ارومیه حضور داشتند اعلام می‌کردند وقتی از زنجان به سمت شمال غرب ایران می‌آییم مجتهدی در حد و تراز آیت الله قره باغی نمی‌توانیم پیدا کنیم و ایشان فرصت و غنیمتی برای حوزه‌های علمیه اذربایجان و شمال غرب کشور می‌باشند.

درسهای نهج البلاغه حضرت آقا که از سیمای استانی پخش می‌شد یکی دیگر از برکات ایشان برای مردم اذربایجان بود. حضرت آقا روزهای سه شنبه بعداز ظهر را در صداوسیما حاضر می‌شدند و ایراد سخنرانی می‌کردند. یادم می‌آید یک مومن از کشور نخجوان به دفتر زنگ زده بودند وبا آقا کار داشتند خدمت آقا عرض کردیم وبا وی به صحبت پرداختند وقتی تمام شد فرمودند از تلویزیون برنامه درسهای از نهج الابلاغه را دیده واز اینکه با ما آشنا شده خوشحال بود و از طرف قوم وخویش خود تشکر می‌کرد.

آیت الله علاقه خاصی به باغبانی و درخت داشت. خاطرم هست درخت تاک، گیلاس و خرمالویی در حیاط منزل بود که هر روز صبح به آن‌ها رسیدگی می‌کرد و با سمپاش کوچکی که داشت آن‌ها را سمپاشی می‌کرد و با قیچی کوچک قرمز خود درخت‌ها را هرس می‌کرد.

هرگز اجازه نمی‌داد کسی در این کار برایش کمک کند علاقه وصف نشدنی‌اش به طبیعت انکار ناپذیر بود.

آیت الله از خود یادگارانی بجا گذاشته است که هر یک خود آیه‌ای از وجود ایشان است. دکتر محسن غفاری (دکترای داروسازی، حافظ کل قران کریم، معاون دانشگاه علوم پزشکی قم)، حجت الاسلام طاهر غفاری (که به گفته حوزه علمیه قم به درجه اجتهاد رسیده است) اقا رضا غفاری (که از بازاریان خوشنام ارومیه می‌باشند) حجت الاسلام دکتر احمد غفاری (که در طی مراحل عالی حوزوی می‌باشد و مدرک دکتری خود را از دانشگاه تربیت مدرس قم اخذ نموده است) دختر بزرگ ایشان هم مدیر دبیرستانهای شهر مقدس قم می‌باشد وهمسر ایشان حجت الاسلام دکتر رفعت‌نژاد عضو هیئت علمی دانشگاه می‌باشد ودختر دوم ایشان متخصص پزشکی در تبریز می‌باشند و همسر ایشان دکتر عطایی متخصص مغز و اعصاب می‌باشد که همگی نشانگر مرتبه بالای علمی خانواده معظم له است.

موقع برگشتن به خانه مثل اینکه در من تحولی رخ داده بود خود را به خدا نزدیک‌تر می‌دیدم واقعا فضای روحانی امروز برایم غیر قابل باور بود از آن روز در خدمت آقا بودیم وهمیشه با ایشان. حضرت آقا در طول روز به کارهای ساخت بیمارستان سیدالشهداء می‌پرداخت و به مراجعین پاسخ می‌گفت. هنوز دوری‌اش را باور ندارم هنوز فکر می‌کنم هروقت در خانه‌اش را بزنم می‌توانم سیمای نورانی‌اش را ببینم. برای عید غدیر امسال برنامه‌ام عوض نشده، بازهم سراغش خواهم رفت و «عید سید‌ها» را تبریک خواهم گفت و رهنمودهای تازه به همراه عیدی امسال را خواهم خواست. آیت الله دردانه‌ای بود که وجودش دیگر تکرار نخواهد شد.
روحش شاد و راهش پر رهرو

محمدباقرجلیلی/ایرسا

.

 

استاد بزرگوار ، حاج آقای علی برزگری (زید عزّه)

ایشان کسی است که صفای باطنش شما را مجذوب خواهد نمود! اگر باور ندارید ، حتما به ملاقات خصوصی اش بروید و گفته مرا بچشید و شنیدن کی بود مانند دیدن و دیدن کی بود مانند چشیدن؟!

شاید کسانی به حقیر ایراد بگیرند که چرا ایشان را در ضمره علمای ارومیه معرفی کرده ام؟ چرا که ایشان ملبس به لباس مقدس روحانیت نیستند. اما ایشان مدّتها از علوم حوزوی بهره برده اند و از شاگردان حاج شیخ عبدالمجید باقری بنابی و میرزا علی اکبر مرندی بوده و در حوزه علمیه هم تحصیل نموده اند و مهم تر از همه این که از اخلاق سازنده برخوردار هستند و نفس سازنده ای دارند.

حال به دلیل این که در غیر لباس روحانیت بهتر می توانند از این لباس دفاع کنند، نخواسته اند که این لباس را بپوشند و این، مطلبی است که در درجه چندم اهمیت است و نباید مسائل مهم تر را تحت الشعاع قرار دهد.

.

حضرت آیت الله شیخ محمد تقی صاحب الزمانی (مدّ ظلّه)

صفای باطن ، بی آلایشی ، تواضع و فروتنی ستودنی ، بی ادّعا بودن ، علم خالص و عمل صالح از خصوصیّاتی است که هر کسی با او معاشرت داشته بدان اعتراف خواهد کرد.

در یک کلام ، همه زندگی اش همانگونه است که خدایش فرموده است.


1-ادامه «بیانی اجمالی پیرامون معانی نماز»:(لطفًا این مطالب با دقّت و تأنّی خوانده شود.) 

شماره 3

- در کتاب وافی ، مرحوم فیض کاشانی ، از حضرت صادق علیه السلام روایتی به این مضمون نقل کرده است:

« هرگاه بنده به نماز می ایستد، رحمت (الهی) بر او نازل می شود و ملائکه اطراف او را احاطه می کنند؛ ملکی می گوید: اگر این نمازگزار بداند که چه قدر خیر و رحمت و برکت و قرب (به خدا) در نماز است، هرگز از نماز منصرف نمی شود.»

-شناخت خداوند                                             روزی حلال                                               اخلاص                                                  نماز                                                 قرب و نزدیکی به رضای خدا (دریافت رحمت مخصوص)

-از جمله آفات سبک شمردن نماز و کم توجّهی به آن ( از جهات مختلف از جمله وقتِ آن و شرائط آن و همراهی نکردن دل با زبان در نماز ) را تنگ شدن روزی ، کوتاهی عمر و عدم استجابت دعا ذکر کرده اند.

در بعضی از روایات ، تسبیح حضرت فاطمه (سلام الله علیها) ،  (34مرتبه الله اکبر 33مرتبه الحمد لله 33مرتبه سبحان الله) ، از هزار رکعت نماز افضل و برتر شمرده شده است. پس حدّ الامکان ، بعد از نماز قبل از تغییر وضعیّت دادن ، این تسبیح ترک نشود.

شرف      مرد     به       جود     است      و      کرامت       به    سجود                                    هر        که     این       هر  دو      ندارد       عدمش       به     ز     وجود

q

2- گوهری از عالم ربّانی آیت الله حق شناس   ( قُدِّسَ سِرُّه) :

علم اخلاق ، بسیار بسیار تأثیر گذار است. بنده یک نمونه برای شما نقل می کنم:

وقتی بنده مشغول تحصیل شدم ، دایی بنده خیلی متمکّن ( و ثروتمند ) بود؛ میلیاردر بود. استادم هر روز یک حدیث برای ما می خواند. من به استادم گفتم: که دایی بنده ، هیچ توجّهی به من ندارد. استاد گفت: شما چه گفتی بابا جان؟! گفتم: ایشان میلیاردر است ولی توجّهی به بنده ندارد. استاد گفت: این شعبه ای از شعبه های محبّت (و دلبستگی) به دنیاست که در قلب تو رسوخ کرده است؛ هر چه زودتر باید این را از قلب خودت خارج کنی. دایی کدام است؟! باید خدا و امام زمان (عج) رزق تو را بدهند ... زودِ زود آقا جان.

(همان طور که طبیب جسمانی جسم تو را معالجه می کند ، طبیب روحانی هم روح تو را معالجه می کند؛

طبیب عشق ،مسیحا  دم است و مشفق لیک                        چو     درد      در      تو     نبیند     که    را    دوا       بکند؟

باید بیایی و دوا بخواهی ... اگر یک در صد توجّهات مادّی ، متوجّه مقام روحت بودی ، حال و روزت بهتر از این بود.)

چند سالی که ما، در مکتب استاد ورزش کردیم (یعنی تربیت اخلاقی شدیم) ، حالا ببینید اثرِ مطالب اخلاقی را:

پیر مردی به نام شیخ رضای علی (قریب نود ساله) روزی گفت: «من پیش دایی شما رفته ام و یک ماهیانه زیادی برای شما تعیین کرده ام.» بنده ناراحت شدم (و گفتم): شما با اجازه چه کسی (این کار را ) کردی؟! روز قیامت در حضور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) گریبان شما را خواهم گرفت. گفت: بابا جان ، به شما احسان کرده ام. گفتم: خیر؛ این کار شما در حقّ من (احسان) نبوده است. باید بروی و به دایی بنده بگویی: اگر تو پول می خواهی ، به بنده حواله بده! خوب اگر دایی حواله می داد، آیا من دروغ می گفتم؟ آیا می توانستم این حواله را بدهم؟ البتّه که می توانستم؛ البتّه با توجّه به مقام مقدّس امام زمان (عج). به او گفتم: توبة شما این است که باید بروی و به دایی بنده بگویی که ایشان گفت: من نیاز به پول شما ندارم و اگر شما پول می خواهی ، باید به من مراجعه کنی و اگر این کار را نکنی ، من از سر تقصیر تو نمی گذرم.

ببینید مطالب اخلاقی چه تأثیری می کند! من همان کسی بودم که از دایی توقّع مالی داشتم.

s

3- حکایت مرد قصّاب        (عجیب و تکان دهنده)

عالم ربّانی، حاجی ملاّ احمد نراقی (صاحب کتاب اخلاقی «معراج السعاده» ) ، در کتاب خزائن ، از یکی از موثّقین نقل کرده است ، او نیز از پدر خود که از موثّقین بوده است نقل می کند:

در وقتی که در سنّ شانزده سالگی بودم، عید نوروزی بود؛ در اصفهان به همراه والد و و جمعی از دوستان و همراهان ، به بازدید عید می رفتیم؛ روز سه شنبه بود، جهت دیدن یکی از دوستان ، بیرون آمدیم؛ خانه او نزدیک قبرستانی بود؛ ما بر سر قبری نشستیم و یکی را فرستادیم به خانه آن رفیق تا ببیند آیا در منزل است یا نه؟

یکی از دوستان به عنوان شوخی گفت: ای صاحب قبر! ایّام عید است، ما به دیدن هرکس که رفته ایم ، میوه ای ، شیرینی ای برای ما آورده است. صدایی از قبر بیرون آمد که: ببخشید، من نمی دانستم که شما تشریف می آورید؛ هفتة دیگر وعدة ما و شما در همین جا ، تا از خجالت شما بیرون بیایم و شما را پذیرایی کنم!

از شنیدن این صدا ، همه وحشت زده و مضطرب شدیم و یقین کردیم تا هفته دیگر همه می میریم. پس مشغول گریه و زاری و توبه و وصیّت شدیم تا سه شنبة دیگر همه سالم در پیش یکدیگر جمع شدیم و بر سر آن قبر رفتیم که ببینیم چه می شود؟ یکی از همراهان صدا زد: ای صاحب قبر! به وعده وفا کن. ما آمدیم؛ صدایی از قبر بلند شد: بسم الله بفرمایید. ناگاه زمین شکافته شد و چند پله پیدا شد؛ در نهایت حیرانی و اضطراب پایین رفتیم. به محلّی رسیدیم . شخصی پیش روی ما ایستاده بود. برای راهنمایی بنا کرد به رفتن. وارد باغی شدیم در نهایت طراوت و صفا؛ نهر های جاری ، درختان بسیار ، دربر دارنده میوه های همه فصل ها ، مرغان خوش صدا . به عمارت و ساختمانی رسیدیم بسیار عالی ، درهای آن ساختمان مجلّل به اطراف باغ باز بود. شخصی در نهایت زیبایی و خوبی در آنجا نشسته بود. ما را که دید ، برخاست و احترام کرد. امر نمود که انواع میوه ها و شیرینی ها که مثل آن را ندیده بودیم ، حاضر کردند. قدری خوردیم و بعد از ساعتی برخاستیم . آن شخص ما را همراهی کرد تا دم محلّی که از آن جا وارد باغ شده بودیم. پدرم از او پرسید: شما کیستید و این جا کجاست؟ گفت: من فلان مرد قصّابم که در بازارچه نزدیک همین قبرستان دکّان داشتم و هرگز کم نفروختم و اوّل وقتِ نماز که می شد و صدای مؤذّن بلند می شد ، اگر گوشت در ترازو بود نمی کشیدم و به مسجد کوچکی که نزدیک دکّان بود می رفتم و نمازم را به جماعت می خواندم. در هفته گذشته اجازه نداشتم که شما را راه دهم ، تا این که اجازة امروز داده شد. پس هر یک از ما ها از مدّت عمر خود سوال کردیم و او جواب می گفت. یکی از رفقاء که شغلش مکتب داری بود از مدّت عمر خود پرسید؛ به او گفت: تو بیش از نود سال عمر خواهی کرد و او هنوز زنده است. از آن جا بیرون آمدیم و رفتیم و دیگر اثری از آن مکان ندیدیم.

 

 


مزرع    سبز     فلک     دیدم    و    داس    مه    نو                                                                یادم   از   کشته ی   خویش    آمد    و   هنگام     درو

 

 

 

گفتم: ای     بخت     ،       بخسبیدی     و  خورشید   دمید                                                    گفت:  با   این    همه    از    سابقه  نومید    مشو

 

 

 

تکیه      بر      اختر     شبگرد     مکن کین عیار                                                                         تاج    کاووس  ربود       و     کمر      کیخسرو

 

 

 

گر     روی     پاک       و     مجرّد     چو     مسیحا    به  فلک                                                          از   فروغ   تو       به   خورشید      رسد    صد   پرتو

 

 

هر     که    در    مزرع    دل، تخم وفا سبز نکرد                                                  زرد     روئی    کشد     از     حاصل  خود       وقت     درو


 

 

1-ادامه «بیانی اجمالی پیرامون معانی نماز»    (پاکی باطنی)                 شماره 2

- راه نزدیک شدن به حقیقت نماز این است که همان گونه که بدن و لباس را به هنگام نماز از نجاسات پاک می کنیم (طهارت ظاهر) ، همچنین باطن و دلمان را از نجاست های باطنی ( اخلاق رذیله و زشت ) پاک کنیم.

- نماز از جنس قرآن کریم است ؛ « لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ﴿الواقعة: ٧٩﴾ » ترجمه: « لمس نمی کند آن را مگر پاک شده ها » . اگر لمس خطّ قرآن ، طهارت و وضوء می خواهد و ورود در نماز ، طهارت و پاکی لازم دارد ، رسیدن به حقیقت قرآن و نماز ، پاکی باطنی و اخلاص ناب ( و دوری از تکبّر و ریاء و حسد و غضب و لجاجت و ... ) لازم دارد.

- یک نکته بسیار مهمّ و کلیدی در رسیدن به سعادت ابدی و درک لذّت نماز و دعا و دیگر عبادت ها ، دقّت ویژه در به دست آوردن روزی حلال است.

این سخن گفتند  اهل  دل  تمام                              جهل و غفلت زاید  از  نان حرام

زاید از نان حلال اندر     دهان                     میل  خدمت ،  عزم  رفتن  از  جهان

لذا احکام شرعی معاملات و انواع کسب ها به قدر محلّ ابتلاء بودن باید دانسته شود و یا در صورت امکان ، مراعات احتیاط کنیم ، تا به حرام و یا مال شبهه مبتلا نشویم.

Q

2- پای درس معلّم اخلاق

راه نجات برای مسلمین «کتاب الله » است؛ عمل به کتاب خدا در عبادات ، در اخلاق ، در اقتصاد و سیاسات؛

آیا می توان به مسلمان گفت: کم فروشی نکن؟ همان لقمه نانی که به دست می آوری بخور؟ از راه حُقّه بازی دنبال نان است ، بعد هم می گوید : من بنده خدا هستم!

داد و فریاد هم می کشد که چرا امام زمان به داد ما نمی رسد؟ ما با امام زمان آشنا نیستیم ... خدا همه را توفیق دهد که به الفاظ و اسامی، قانع نشویم؛ به این که صد نفر به شما بگوید : عَجَب مسلمان خوبی هستی ، قانع نشوی. آیا مسلمان خوبی هستی؟ حساب دست خود شماست؛ ببین چه کاره هستی؟ آیا با اخلاق اسلام آشنا هستی؟ آیا مردی با صفا هستی؟ از تهمت و کذب و غیبت دوری؟ خدمتگذار بندگان خدایی؟ یا می خواهی سر مردم کلاه بگذاری؟ چنانچه کلاه گذار هستی، اگر مردم هم بگویند: عَجَب آقای خوبی است ، خوب نمی شوی.

خلاصه، راهی نیست مگر این که انسان خودش را اصلاح کند از راه اطاعت خدا.

«از درس های اخلاق مرحوم آیت الله العظمی آقا سیّد رضا بهاء الدینی قدّس سرّه»

3- حکایتی از عنایت اهل بیت علیهم السلام

مرحوم آیت الله آقای حاج سیّد رضا صدر فرمود: در سفری که به سوریه برای زیارت مشرّف شدم ، روزی در مسجد اموی نشسته بودم ، مرحوم علاّمه بزرگوار حضرت آیت الله امینی «قدّس سرّه» وارد شدند و فرمودند:

الآن از مصر می آیم ؛ کتابی را می خواستم که برای «الغدیر» مطالبی از آن یادداشت کنم ، در کتابخانه های عراق نبود ، شنیدم در مصر هست ، آن جا رفتم ، کتابخانه الازهر هم نداشت ؛ گفتند : یکی از دانشمندان آن جا، کتاب را دارد ، سوال کردم : کجاست؟ گفتند: فردا فلان جا سخنرانی دارد ...

پس از سخنرانی آن عالم سنّی ابتدا گفت: شما چند سال قبل دعایی به فرزند دیوانه ما دادید که خوب شد؛ آن دعا را به ما بدهید .

گفتم دعا دهنده من نیستم ، ولی دعا می دهم که مریض شما خوب شود ، مشروط به این که فلان کتاب را به ما برسانید؛ گفت: شما دعا بدهید ، کلید کتابخانه را به شما می دهم که هر چه بخواهید استفاده کنید؛ دعا را این چنین نوشتم:

«بسم الله الرحمن الرحیم إلهی بولایة امیرالمومنین و بمظلومیّت صدّیقة الطاهرة حضرت زهرا سلام الله علیها ، اشف هذا المریض».

دعا دادم ، به بازویش بستند و بهبود یافت و حالش به کلّی خوب شد.

او پرسید: دعا چه بود؟ گفتم دعا را باز نکنید که اگر باز شود ، مرض بر می گردد ، امّا دعا بعد از بسم الله این دو جمله بود (که در بالا بیان شد) که باعث شگفتی آن عالم سنّی شد.

«به نقل حجت الاسلام فاتحی از حجت الاسلام شیخ محمّد فاضل تبریزی»

 

 

.

1-اصول برنامه ها در کلام نورانی عالم مربّی الهی ، حضرت آیت الله العظمی آقای سیّد رضا بهاء الدینی (قدّس سرّه):

اگر عمل انسان به انگیزه های نفسانی یا بر اساس احساسات یا به جهتی از جهات دنیوی باشد ، از امر خالص (یعنی کار خالص بودن) خارج می شود و این مانع افاضات الهی است.

تزکیه و تهذیب نسبت به علوم الهی و معارف حقّه ، همان «طلب» است. طلب در علوم متعارف، حرکت از وطن به مراکز علمی و حضور در جلسات بحث و تعلیم است و لکن طلب در معرفت الله ، حرکت روحانی است که همان تزکیه و تهذیب است. در خود سازی، انسان از مرحله ی بهیمیّت (یعنی حیوان بودن) حرکت کرده و به مرحله انسانی نائل می شود و این منشأ برکات الهی است.

2- بیانی اجمالی در رابطه با نماز:

به بیان بزرگان اهل معرفت ، نماز در جلب رحمت الهی و دفع سمّ گناهان و غفلت ها ، تأثیر فوق العاده ای دارد. به شرط آن که معنی آن را واقعًا درک کنیم و در وقت نماز مراعات کنیم.

2-1 شمّه ای از نکات برگرفته از کلام بزرگان:

2-1-1  معنای «الله اکبر»

«الله اکبر» یعنی الله (که هستی بخش و مبدأ هستی می باشد) ، بسی بالاتر از آن است که موجودی بتواند او را وصف کند: عظمتِ وصف ناپذیر ؛ علمِ وصف ناپذیر؛ قدرت وصف ناپذیر ؛ رحمتِ وصف ناپذیر ؛ فضل و کرمِ وصف ناپذیر و ... .

2-1-2 در نماز، حتّی خودم را هم پشت سر انداختم! تو حرف بزن خدایا !

بعضی فرموده اند: بالا بردن دست ها در حال تکبیر اشاره به این است که همه ی غیر خدا را به پشت سر انداختم و فقط و فقط می خواهم التفات به حق تعالی داشته باشم. گویا می خواهد خودش هم نباشد! پس چه بگوید؟! خود را نیست حساب کرده است. (گر او هست، حقّا که من نیستم!) لذا مناسب این شد که کلام خدا که حمد و سوره است را بر زبان جاری کند. گویا خدا به جای او سخن می گوید.

اگر در نماز حقیقتًا به همین مقدار توجّه کنیم، نمازمان روح عجیبی پیدا خواهد کرد. خدایا روزی مان بگردان!

3- سخنی از بعض اهل معرفت (محبّت خدا ، رنگ خداییست.):

«محبّت» ، کارش تغییر دادن و رنگ زدن است. مگر نمی بینی آن کسی که دوستش داری ، اخلاق و رفتار تو را عوض عوض کرده است و تو مانند او شده ای؟!

موالیان ما (محمّد و آل محمّد .) ما را با محبّت خود ، رنگ الهی می زنند.

تعلیم و تربیت در راه خدا ، عبادت است. عبادت مقدمه ی معرفت و معرفت مقدمه ی محبّت است (یعنی مقصد آخر ، محبّت است و منظور محبّت خداست.)

B

4- چوب خدا !

یکی از مومنین که به مکّه مشرّف شده بودند، این جریان را نقل کرده اند:

در سال1374 هجری شمسی برای تشرّف به عمره به فرودگاه رفتم. از آن جا به جدّه رفتیم. هنگامی که مأمورین سعودی از ما گذرنامه خواستند، معلوم شد که یک نفر از کاروان ما گذرنامه ندارد. وقتی که از او سوال شد که گذرنامه ات کجاست؟ گفت: اشتباهًا در هواپیما وقتی که غذایش را خورده است، گذرنامه را همراه با ظروف غذا به مهماندار داده است! هواپیما را جریمه کردند که مسافرِ بی گذرنامه آورده ای! و بنا شد که این شخص را به ایران برگردانند. مدیر کاروان به تلاش و کوشش افتاد که شاید بتواند مأمورین را قانع کند ولی قبول نمی کردند. وقتی مدیر به میان کاروان آمد ، خود آن مرد به مدیر گفت: زحمت نکشید! من نباید به مکّه و مدینه بروم! شش ماه است که با یکی از فامیل های نزدیک خود که علویّه است ، قهر بودم و با او حرف نمی زدم. دو روز قبل که بنا داشتم حرکت کنم ،‌ رفتم با ایشان خداحافظی کنم. او گفت: می خواهی به مکّه بروی؟ گفتم: بلی به زیارت جدّ من، رسول الله ، اگر جدّ من است نخواهی رفت! (یعنی نفرین کرد) بالاخره او را در هواپیما سوار کردند و به ایران برگرداندند!

x

بسم الله الرحمن الرحیم


 

حضرت آیت الله علی مومنی ارموی

 

مد ظله العالی

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد